سمپادي ها

سمپادي ها

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از وبلاگ راضی باشیدواگر عضو بشوید مطالب بهتری در اختیار شما می گذاریم.آدرس انجمن من:arman4444.loxblog.com/froum

نويسندگان

آخرین مطالب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 349
بازدید کل : 12559
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


زندگی نامه شهریار2

استاد شهريار

 

سيد محـمـد حسين بهـجـت تـبـريـزي در سال 1285 شمسی در شهر تبريز ديده به جهان گشود.پدر وی حاجي ميرآقا خشگـنابي است که از سادات خشگـناب ( قـريه نزديک قره چـمن ) و از وکـلاي مميز دادگـستـري تـبـريز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دورهً خود و با ايمان و کريم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قـم مـدفون شد.

شهـريار تحـصـيلات خود را در مدرسه متحده , فيوضات  تـبـريز و دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصيل کرده است ولي در سال آخر دست تقدير او را به دام عشقی نا فرجام گرفتار ساخت و اين ناکامی موهبتی بود الهی, که آتش درون و سوز التهاب شاعر را شعله ور ساخت و در سلک صاحبدلان در آمد.

وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با ديوان حافظ فال گرفت و يک بار مصراع:

 «که چرخ اين سکه ی دولت به نام شهرياران زد»

 و بار ديگر

«روم به شهر خود و شهريار خود باشم»

 آمد از اين رو تخلص شعر خود را به شهريار تبديل کرد.

شهريار برای گذراندن زندگی خود و خانواده اش چـنـد سالي در ادارهً ثـبت اسناد نيشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 در بانک کـشاورزي تهـران به ادامه شغل دولتی پرداخت.

شهـرت شهـريار تـقـريـباً بي سابقه است، تمام کشورهاي فارسي زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمهً يک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را مي سـتايـند. منظومهً «حـيـدر بابا» نه تـنـهـا تا کوره ده هاي آذربايجان، بلکه به ترکـيه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـيه و جـمهـوري آذربايجان چـنـدين بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نيست ترک زباني منظومه حـيـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.

شهريار بی گمان در شاعری استعداد درخشان داشت.در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند,  خوابی که شهـريار در دوران نوجوانی ديده را مي توان به شهـرتي که پـيدا کرد تعـبـير نمود.  

وی در سيزده سالگي موقعـي که با قـافله از تـبريز به سوي تهـران حرکت کرده بود، در اولين منزل بـين راه «قـريه باسمنج» ديده است؛ و شرح آن اين است که شهـريار در خواب مي بـيـند که بر روي قـلل کوهـها طبل بزرگي را مي کوبـند و صداي آن طبل در اطراف و جـوانب مي پـيچـد و به قدري صداي آن رعـد آساست که خودش نـيز وحشت مي کـند. 

 

در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند, که بر بال تخيلی پوينده و آفريننده در پرواز است.و شعر او در هر زمينه که باشد از اين خصيصه بهره ورست و به تجدد و نوآوری گرايشی محسوس دارد.شعرهايی که برای نيما و به ياد او سروده و دگرگونيهايی که در برخی از اشعار خود در قالب و طرز تعبير و زبان شعر به خرج داده, حتی تفاوت صور خيال و برداشت ها در قال سنتی و بسياری جلوه های ديگر حاکی از طبع آزماييها در اين زمينه و تجربه های متعدد اوست.قسمت عمده ای از ديوان شهريار غزل است.سادگی و عمومی بودن زبان و تعبير يکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهريار است. شهريار با روح تاثيرپذير و قريحه ی سرشار شاعرانه که دارد عواطف و تخيلات و انديشه های خود را به زبان مردم به شعر بازگو کرده است. از اين رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نيز موثر ست.

شهريار در زمينه های  گوناگون به شيوه های متنوع شعر گفته است شعرهايی که در موضوعات وطنی و اجتماعی و تاريخی و مذهبی و وقايع عصری سروده, نيز کم نيست. تازگی مضمون, خيال, تعبير, حتی در قالب شعر ديوان او را از بسياری شاعران عصر متمايز کرده است.

نمونه ای از شعر او:

در ورود بمدينه طيبه

 

سلام اي سرزمين وحي و الهام            سلام  اي  شهر  شاهنشاه  اسلام

سلام اي پايتــخت پادشاهــي              سلام  اي  پايــه  عرش  الهـــي

سلام اي كان المــاس فتــوت           سلام   اي كـاخ   سلطان  نبــوت

سلام اي ســر در كاخ خدائــي           حــــريم  بارگــــــاه كبريـــائي

سلام اي مشرق مشكوه ايــمان              سلام اي عرشه قنـديل رحـمان

چه روحــي خفتــه در آنيت تـو           ملائك محــو روحانيــت تـــو

خبرداري كه با اين شوق مدهوش         چه جائـي راگرفتستي درآغوش

در اينجا خفتــه آن آرام جانـــها            كــه دارد از ملائك پاسبانـــها

چه روحــي قدسي اينجا آرميــده          چــــه روحانيتي در وي دميــده

تو گوئي غرفه ها مهد فرشته است          بهـــر در آيت غفران نوشته است

در و پيكـر همه آيــات و الـــواح          شبستانهـــا عبـــادتگـــاه ارواح

چه شهري! جنت الماواست گوئــي       چه نخلي! سدره و طوباست گوئي

چـه خاكــي و چـه اقبـالي خدا داد        كه چنديـن بوسه در پاي نبـي داد

نشــــان پـاي پيغمبــر بخاكــش            ثريا سرمه ساي از خاك پاكـــش

در اينجــا بـرق زد شمشير اسـلام           شـــرار خـرمـن اضغاث و احـلام

نبــي اينجا شبــي را خفت مهمان           سحر برخاست با شمشير و فرمـان

علــي اينجـا اميــرالمؤمنين شــد             سپهسالار شاهنشــاه ديــن شــد

بلـي سلطان ديــن بــاراي سلمان            به خندق كنــدن اينجا داده فرمان

خدايـــا ما هم از آن آب و خاكيـم        ز آب و خاك اين سلمـان پاكيم

صفــاي علم و ايــمان بخش ما را          خداوندا به سلمــان بخــش ما را

 

    در راه زندگاني

 

جواني شمع ره كردم كه جويم زندگاني را     نجستم زندگانـــي را و گم كـردم جواني را

كنون با بار پيــري آرزومندم كه برگـردم        به دنبال جوانـــي كـوره راه زندگانــــي را

به ياد يار ديرين كاروان گم كـرده راهانـم    كه شب در خــواب بيند همرهان كارواني را

بهاري بود و ما را هم شبابي و شكر خوابي    چه غفلت داشتيم اي گل شبيخون جواني را

چه بيداري تلخي بود از خواب خوش مستي        كه در كامم به زهر آلود شهد شادمانــي را

سخن با من نمي گوئي الا اي همزبـان دل         خدايــا بــا كـه گويم شكوه بي همزباني را

نسيم زلف جانان كو؟ كه چون برگ خزان ديده       به پاي سرو خود دارم هواي جانفشانـــي را

به چشم آسمانـي گردشي داري بلاي جان       خدايـــا بر مگردان اين بلاي آسمانـــي را

نميري شهريار از شعر شيرين روان گفتـن      كه از آب بقا جوئيـــد عمــــر جاودانـي را  

 

 

استاد شهريار سرانجام پس از 83 سال زندگي شاعرانه پربار و پرافتخار در 27 شهريور ماه 1367 به ملكوت اعلا پيوست و پيكرش در مقبره الشعراء  تبريز كه مدفن بسياري از شعرا و هنرمندان آن ديار است به خاك سپرده شد.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





  • زیبا مد
  • عاربین