سمپادي ها

سمپادي ها

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از وبلاگ راضی باشیدواگر عضو بشوید مطالب بهتری در اختیار شما می گذاریم.آدرس انجمن من:arman4444.loxblog.com/froum

نويسندگان

آخرین مطالب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 350
بازدید کل : 12560
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


مولانا

        مولانا روز ششم ربيع الاول سال 604 ه ق / سي ام سپتامبر 1207 ميلادي در بلخ به دنيا آمد . پدرش واعظ سر شناس شهر ، بهاءالدين محمد معروف به بهاء ولد بود . در منابعي كه پس از شهرت مولانا نوشته شده بهاء ولد را از مشايخ صوفيان كبروي و داراي لقب سلطان العلماء مي بينيم و از خود او نقل شده كه  اين لقب را پيامبر در خواب به او عطا كرده است .

        اما نوشتن سرگذشت مردي چون مولانا جلال الدين محمد ، كار آساني نيست ، مردي كه درباره او هر چه بگويند و بنويسند ، باز هم ناگفته ها بسيار است و آفريننده مثنوي مردي است به نام محمد ، با لقب جلال الدين ، كه دوستان و ياران نزديك او را مولانا مي خواندند و در منابع دست اول شرح احوال او ، و نيز آثاري چون مقامات شمس به همين لفظ مولانا از او ياد شده ، و آنچه را به او منسوب بوده با صفت مولوي توصيف كرده اند . لقبها و توصيفهايي چون «خداوندگار» و « سر الله الاعظم » نيز براي او بكار رفته ، كه در شمار اسم خاص يا شهرت او نمي آيد . تكرار لفظ « خاموش » يا صورتهاي مخفف آن در پايان تعدادي از غزلهاي ديوان شمس ، نيز اين تصور را پديد آورده كه تخلص او در غزل خاموش است اما مولانا غالبا دران غزلها خاموش را با همان معني لغوي و وصفي آن بكار برده و كمتر موردي است كه اين كلمه را بتوان تخلص شمرد در واقع تخلص مولانا د ر ديوان شمس تبريز است زيرا روح او چنان با روح شمس در آميخته كه خود را نيز شمس تبريز مي ديده است از مولانا با عنوان روحي يا مولاناي روحي نيز ياد شده است زيرا او در روم يا تركيه امروزي ميزيسته و آرامگاه او و خاندانش در شهر قونيه است .

        مولانا در 24 سالگي در مسند تدريس و ارشاد به جاي پدر نشست ، مفتي و فقيه و مدرس شد اما در پشت اين سيماي فقيهانه وجودي ديگر از عشق مي گفت و انتظار مي كشيد تا برهان الدين محقق ترمندي از راه برسد و آن ( پري رو ) را از مستوري به در آورد .

       دو شنبه 26 جمادي الثاني سال 642 ، شمس تبريز در قونيه طلوع كرد مردي بلند بالا با چهره استخواني نگاهي نافذ و آميخته با خشم و مهرباني ، غمگين ، رنج كشيده و به تقريب شصت ساله شمس الدين محمد بن علي بن ملك داد تبريزي  در ديار خود خود كساني از پيران طريقت راديده بود .

        در گوشه و كنار آثار مولانا ارشاداتي هست كه نشان مي دهد شمس مرد آگاه و فرزانه اي بوده علوم شرعي و رياضي و حكمت مي دانسته است روز 26 جمادي الثاني سال 642 يك مدرس با حشمت از مدرسه پنبه فروشان بيرون آمده بود كه فردا به مدرسه باز گردد ، اما فردا شاگردانش انتظار كشيدند و او باز نگشت سه ماه چهل روز بيشتر يا كمتر مولانا و شمس درب به روي خود بستند و آنچه را در مدرسه ها نمي توانستند بگويند باهم در ميان نهادند و ديدند كه راهشان از هم جدانيست .

       شاگرداني كه ديدار مولانا براي آنها ديگر ميسر نبود و جمعي از عوام مشهد هم صدا شدند كه شمس ، موجه ترين مرد راه خدا را از راه خدا به در برده است مشهد به آشوب كشيده شد و شمس نه در پي آشوب بود و نه مي خواست كه مرادي محبوب را از مريدانش جدا كند روز 21 شوال سال 643 ه ق شمس از قونيه رفت و نگفت به كجا ؟ و شايد خود او هم نمي دانست به كجا خواهد رفت؟ اما پس از رفتن او ياران صاحب دل به مجلس مولانا پيوستند و در ياد شمس همدم شدند . نيم قرن صفر كردن آموختن و خواندن و انديشيدن و گفتن و سرودن و نوشتن عوالم دو گانه خانقاه و مدرسه را تاب آوردن رنجها ديدن و نرنجانيدن مولانا را فرسوده كرده بود و مي توان گفت كه از اواخر دفتر سوم مثنوي ، غبار پيري و فرسودگي بر سيماي مولانا نشسته بود و گاه رشته سخن از دست او بيرون مي رفت آخرين شب زندگي را مولانا در شب سوزان گذراند اما بيم مرگ در چهره او نبود زيرا مرگ جسم ، براي او پيوستن روح به آزادي و جاودانگي بود غروب روز يكشنبه پنجم جمادي الثاني 672 ه ق / 17 سپتامبر 1273 ميلادي در يك شامگاه سرد اواخر پاييز ، دو آفتاب در شهر قونيه فرو نشست جسم درد مند و سوزان مولانا سرد شد بي آنكه وجود حقيقي او را بميراند و امروز او سر شار از زندگي من و شما را در اين گفتار ها و دفتر ها به هم پيوند مي دهد و با من و شما در گفتگو است .

        مثنوي آخرين اثر مولانا است كه شش دفتر دارد كه مرتبه روحاني و معنوي آن بالاتر و محتواي فكري آن بيشتر از آثار ديگر اوست ديوان شمس شامل غزلياتي است كه بيشتر آنها را مولانا به نام شمس سروده و پس از نوميدي از باز يافتن او و عنايت به صلاح الدين زر كوب و چلبي حسام الدين غزلياتي نيز به نام آنان ساخته و بر شمس نامه خود افزوده است علاوه بر غزلها در ديوان شمس قطعات ترجيعات و رياضيات هم هست كه مجموع ادبيات اين كتاب عظيم را مطابق با متن تصحيح شده شاد روان بديع الزمان فروزان نفر به 40326 بيت مي رساند علاوه بر مثنوي و ديوان شمس از مولانا سه مجموعه ديگر به نثر فارسي داريم يكي مكاتيب يا مكتوبات او كه نامه هايي دست در موضوعات و به مناسبتهاي گوناگون و در ميان آنها از نامه هاي خصوصي خانوادگي تا مكاتبه با مقامات و كارگزاران سر شناس عصر مولانا ديده مي شود . اثر ديگر ، تقديرات مولانا در مسائل مذهبي و اخلاقي و عرفاني است كه نام فيه ما فيه بر آن نهاده اند و ديگر مجالس سبعه مولانا است كه در واقع هفت خطابه منبري است .

گزيده اي از غزليات ديوان شمس :

بشنو از ني چون حكايت مي كند              از جدايي ها شكايت مي كند

كز نيستان تا مرا ببريده اند                     در نفيرم مرد و زن ناليده اند

سينه خواهم شرح شرح از فراق                تا بگويم شرح درد اشتياق

هر كس كو دور ماند از اصيل خويش        باز جويد روزگار وصل خويش

من به هر جمعيتي نالان شدم                   جفت بد حالان و خوش حالان شدم

هر كس از ظن خود شد ياد من                 از درو ن من نجست اسرار من

سر من از ناله من دور نيست                   ليك چشم و گوش را آن نور تنيست

آتش از اين بانگ ناي و نيست باد             هر كه اين آتش ندارد نيست باد 

 آتش عشق است كاندر ني افتد                جوشش عشق است كه اندر ني افتد

ني حريف هر كه از ياري بريد                 پرده هايش پرده هاي ما دريد

همچون زهري ترياقي كه ديد؟                 همچون دم ساز و مشتاقي كه ديد ؟

ني حديث راه پر خون مي كند                 قصه هاي عشق مجنون مي كند

محرم اين هوش بي هوش نيست             مرزبان را مشتري چون گوش نيست

در غم ما روزها بيگاه شد                      روزها با سوزها بيگاه شد

روزها گر رفت گو ، رو ، باك نيست        گويمان چون آنكه چون ترياك نيست

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





  • زیبا مد
  • عاربین